....!


سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد

قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق

دیشب رویایم را تر کردی !

روی عضلات درخت کهنسال پشت پنجره نشسته بودی و

لبخندت تنگ تنهایی را ترک داد ...

از لمس حضورت آنقدر لبریز شدم که یادم رفت

چقدر مانده تا پرنده شدن !

با دل به زمین خوردم و دوباره شکستم در سکوت ...

جاری اشک مسیر همیشگی اش را روی گونه ی احساسم خراشید !

سبزترین نگاهت مرا در آغوش فشرد و رویا تمام شد !!!

دوباره من بودم و واژه های بی تویی ...

خسته ام آقا ...

از این موجوداتی که از صداقت ، فقط هجی کردنش را آموخته اند

که فضای ادراکشان فقط دهان دارد و جای گوش ...

تهی گاه مسخره ای تاریک !

دو قدم مانده به نور ...

و من پرپر می زنم هر شب ، به شوق هجوم سبزت به رویای ظهور

این بار که بیایی من هم با رویا تمام خواهم شد ...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 4:57 PM توسط ادم وحوا| |


Power By: LoxBlog.Com