سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد

قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق

کاش فقط بودی،

وقتی بغض میکردم بغلم میکردی و میگفتی:

ببینم چشاتو... منو نگا کن...

اگہ گریہ کنی قهر میکنم میرما!!!!

نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت 8:51 PM توسط ادم وحوا| |

فرقی نمیکند بزرگتر باشد یا کوچکتر ...

باید آنقدر مرد باشد تا روی حرفش بماند ...

وگرنه ...

دهان هر نامردی بوی گند 

دوستت دارم " های الکی را میدهد...!!!

نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت 8:50 PM توسط ادم وحوا| |

ای دهقــــان ِ فــــــداكار:

تو در روزگاری بزرگ شدی ،
 
كه مردی برهنه شد ! تا زنان و كودكان زنده بمانند...
 
امّا من
 
در روزگاری نفس میكشم ،
 
كه زنی برهنه میشود ! تا كودكش از گرسنگی نمیرد...!
نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت 8:49 PM توسط ادم وحوا| |

 داشتن یا بدست آوردن کسی آنقدرهم مهم نیست

                          آن چه مهم است این است که

                  عاشقانه یک دیگر را دوست داشته باشیم...

نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت 8:45 PM توسط ادم وحوا| |

خوش بحالت شیرین !
فرهادت به عشق تو سر به کوه گذاشت
و بیستون را برایت کند...
فرهاد من اما
مردانه قلبم را با خودش کند و برد؛
فرهــــــــاد من ،
خواستنش
عاشقی اش
ادعا بود...
ادعاااااااااا.....

 

 

 

 

نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت 8:43 PM توسط ادم وحوا| |

وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشه بیشتر تنهاست
چون به هیچکس جز همان آدم فکر نمی کنه !

نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت 8:40 PM توسط ادم وحوا| |

کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود.

ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسم تلخی بر لب داشته باشم.

ای کاش کودک بودم تا بزرگترین غمم شکستن نوک مدادم بود.

ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم.

ای کاش کودک بودم تا همه رعایت سن و سالم را می کردند.

ای کاش کودک بودم تا بیشتر به من توجه می کردند.

ای کاش کودک بودم تا می توانستم جلوی همه گریه کنم  و درد های وجودم را با صدای بلند فریاد زنم تا دست های مهربان مادرم اشکانم را پاک می کرد و مرا دلداری می داد نه اینکه مجبور باشم در پنهان بگریم.

ای کاش کودک بودم تا وقتی کسی همبازی ام را از من می گرفت بازی جدیدی را به او یاد می دادم تا باز هم کنار من بماند نه اینکه مجبور باشم دست روی دست بگذارم و تنها به رفتنش بنگرم.

ای کاش کودک بودم تا وقتی از دست کسی ناراحت می شدم خیلی راحت با قهر کردن آن را از ناراحتی خود باخبر می کردم.

نوشته شده در پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:,ساعت 10:24 PM توسط ادم وحوا| |

فراسوی همه دلتنگی ها خدایی است که داشتنش جبران همه نداشته هاست

نوشته شده در پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:,ساعت 10:22 PM توسط ادم وحوا| |

برای فهمیدن یک عمر

گاهی یک لحظه بس است

لحظه ای که در آن ممکن است کلامی رد و بدل نشود

ممکن است هیچ کس حضور نداشته باشد:

تنها،

        روی تاب حیاط می نشینی،

       با پاهایت تاب را تکان می دهی

       و به عقب می روی

                               .......

تا به جلو بیایی،

                      کلی گذشته است

و تو

       می بینی

اگر بخواهی تاب را دوباره تکان دهی،

باید به جای نخست برگردی

و برای رسیدن به آن لحظه،

                                       یک عمر هم کافی نیست.

نوشته شده در پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:,ساعت 10:16 PM توسط ادم وحوا| |

دلم به اندازه تمام روزهای پاییزی? گرفته است...

آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهای بهاری? بارانی است... 

قلبم انگار به اندازه سردترین روزهای زمستانی، یخ زده است... 

اما وجودم در کوره داغ تابستانی می سوزد... 

چه چهار فصلی است سرزمین دقایق من......!!!!

نوشته شده در پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:,ساعت 11:34 AM توسط ادم وحوا| |

از من به من نصیحت

اونیکه یک بار تنهات گذاشته بازم تنهات میزاره

اونیکه یک بار بهت خیانت کرده بازم خیانت می کنه

اونیکه یک بار رفیق نیمه راه شده بازم وسط راه رهات می کنه

اونیکه رفته دیگه رفته . درو به روش ببند و نزار با زندگیت بازی کنه

دیگه هیچ وقت بهش اعتماد نکن

هیچ وقت

نوشته شده در پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:,ساعت 11:32 AM توسط ادم وحوا| |

در هیاهوی زندگی دریافتم


چه دویدنهایی که فقط پاهایم را از من گرفت 

در حالیکه گویی ایستاده بودم

چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی مویم شد

در حالیکه قصه کودکانه ای بیش نبود

دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود

وگرنه نمیشود

به همین سادگی 

کاش نه میدویدم نه غصه میخوردم 

فقط او را میخواندم... 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:,ساعت 11:31 AM توسط ادم وحوا| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:,ساعت 11:24 AM توسط ادم وحوا| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:,ساعت 11:23 AM توسط ادم وحوا| |

مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظه ی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشتهاش به دست هایت یک فشار کوچک می دهد….

راننده تاکسی ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی پسرم.

آدم هایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو برنمی گردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.
آدم هایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند.

آن هایی که هر دستی جلویشان دراز شد به تراکت دادن، دست را رد نمی کنند. هر چه باشد با لبخند می گیرند و یادشان نمی رود همیشه چند متر جلوتر سطلی هست، سطل هم نبود کاغذ را می شود تا کرد و گذاشت توی کیف.

آدم هایی که از سر چهارراه نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.

آدم های اس ام اس های آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدم های اس ام اس های پرمهر بی بهانه، حتی اگر با آنها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.

آدم هایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلاً تو را می خوانم و بعد هر یادداشت غمگین، خط هایی می نویسند که یعنی هستند تا در غمت شریک شوند و از آن بکاهند، کسانی که غم هیچکس را تاب نمی آوردند.

آدم هایی که حواسشان به گربه ها هست، به پرنده ها هست.

آدم هایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند.

همین آدم ها، چیزهای کوچکی هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن…
ایکاش ما هم یکی از این آدم ها باشیم



 

نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت 9:16 PM توسط ادم وحوا| |

1-هیچکس را هیچگاه در زندگیتان ملامت نکنید.آدمهای خوب برایتان شادی می آورند و آدمهای بد،تجربه!بدترین ها درس عبرت می شوند و بهترین ها خاطره.

2-روزهای سخت همیشه دوستان واقعی را معلوم خواهند کرد.

3-رسیدن فردا برای هیچکس حتمی نیست.پس آنقدر برقصید تا پاهایتان درد بگیرد،آنقدر بخندید تا پهلوهایتان اذیت شود،به کسانی که دوستشان دارید ابراز عشق کنید،چرا که شاید فردا هرگز نیاید.

4-هرگز تسلیم نشوید.معجزه ها هر روز رخ می دهند.شاید فردا نوبت شما باشد.

5-مثبت باشید.مهم نیست چه کسی شما را آزرده یا خُرد کرده.مهم اینست که چه کسی همیشه همراه شما بوده و باعث شده باز لبخند بزنید.

6-تنها ایستادن نشانه بی کَس بودن نیست،بلکه یعنی آنقدر قوی هستم که به تنهایی از عهده مشکلات بر می آیم.

7-هر شب بدون هیچ اطمینانی از بیدار شدنمان به رختخواب میرویم اما با اینحال برای فردا برنامه میریزیم.این یعنی "امید"

8-سکوت و لبخند دو ابزار قدرتمندند.لبخند راهی است برای حل بسیاری از مشکلات و سکوت روشی برای اجتناب از مشکلات بسیار.

9-هرگز متوجه قدرت واقعیتان نخواهید شد تا زمانی که کسی به شما ضربه بزرگی بزند.

10-گاهی باید زیاد فکر کردن را متوقف کنید و جایی بروید که قلبتان شما را می برد.

11-حتی تاریک ترین شب ها هم پایان خواهند یافت و خورشید دوباره خواهد درخشید.روزهای خوب خواهند آمد.

12-فرار از هر مشکلی فقط فاصله رسیدن تا راه حل را زیاد خواهد کرد.آسان ترین راه برای گریز از مشکل حل کردن آن است.

13-خبر بد:نمی توانید مردم را مجبور کنید دوستتان داشته باشند،عاشقتان باشند،تاییدتان کنند،قبولتان کنند یا با شما خوب باشند.از عهده کنترل کردن آنها هم بر نمی آیید.

خبر خوب:اصلا مهم نیست!

14-اعتماد مانند شیشه است.وقتی شکست دیگر هرگز مثل قبل نخواهد شد.

15-هرگز به خاطر ابراز احساساتتان عذرخواهی نکنید.هرگز از اینکه خود واقعیتان هستید افسوس نخورید.کسانی که به زندگی شما تعلق دارند در هر شرایطی دوستتان خواهند داشت.

16-گاهی باید کسانی از گذشته مان را فراموش کنیم به یک دلیل ساده.

آنها به آینده مان تعلق ندارند...

17-گاهی نیاز داریم که کسی فقط حضور داشته باشد.نه برای اینکه چیزی را درست کند یا کار خاصی انجام دهد،بلکه فقط به این خاطر که احساس کنیم کسی کنارمان هست و به ما اهمیت میدهد.

18-آیا میدانید بهترین بخش زندگی چیست؟

ساده است،وقتی خانواده تان مثل یک دوست شما را درک کنند و دوستانتان مثل خانواده شما را حمایت کنند.

19-اگر بیش از حد به اینکه دیگران در مورد شما چه فکری می کنند اهمیت دهید،همیشه زندانی آنها خواهید بود...

20-عشق فقط رمانتیک بودن،روشن کردن شمع سر میز شام و دست در دست هم قدم زدن نیست.در واقع عشق حقیقی یعنی یک عمر همدلی،تعهد و اعتماد.



 
نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت 9:4 PM توسط ادم وحوا| |

دیدمش ... تنم لرزید دلم خواست محو تماشایش باشم ؛

 

دلم خواست تا آخر عمر به او خیره باشم دلم خواست ...

 

 اما این شرم نگذاشت ؛ چون بنفشه ای سر به زیر افکندم ؛

 

 به زمین خیره شدم و او به آرامی از کنارم گذر کرد ؛

 

 با خطی از عطر دورم حصار کشید این دلخواه ترین اسارتی است ؛

 

 که عادلانه ترین حکمش حبس ابد من است

نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت 2:55 PM توسط ادم وحوا| |

 

نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت 2:54 PM توسط ادم وحوا| |

ﯾـﻪ ﻭﻗـت هـﺎﯾـﯽ ﺩﻟـت ﻣـﯿـﺨـﻮﺍﺩ ﯾــﻪ ﭘـــﺮﺍﻧــﺘـﺰ ﺑــﺎﺯ ﮐـﻨـﯽ


ﻛـﺴـﻰ ﻛــﻪ ﺩﻭﺳـــــﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﻭ ﺑـــﺬﺍﺭﯼ ﺗــﻮﺵ ....ﺑــﻌـﺪ ﭘــﺮﺍﻧـﺘــﺰ ﺭﻭ ﺑـﺒــﻨـﺪﯼ 


ﮐـﻪ ﻣـﺒـﺎﺩﺍ ﺩﺳـت ﺍﺣـــﺪﺍﻟـﻨـــﺎسی ﺑـﻬـﺶ ﺑـﺮﺳــﻪ

نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت 2:52 PM توسط ادم وحوا| |

چقدر سخته دست سردتو تو دسته یکی دیگه بزاری که بهش هیچ حسی نداری

نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت 2:50 PM توسط ادم وحوا| |

 

دختر ها هر چند حجاب را رعایت کنند

چشم هرزه او را آن طور که میخواهد میبیند و تجسم میکند

پس نباید اجبار به حجاب کرد 

باید ذهن هرزه را از بین برد

نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:,ساعت 6:12 PM توسط ادم وحوا| |

 

دختر ها هر چند حجاب را رعایت کنند

چشم هرزه او را آن طور که میخواهد میبیند و تجسم میکند

پس نباید اجبار به حجاب کرد 

باید ذهن هرزه را از بین برد

نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:,ساعت 6:10 PM توسط ادم وحوا| |

 

آهای کافه چی

از ما که گذشت

اما هر که تنها آمد اینجا

مپرس چی میل داری

تلخ ترین قهوه ی دنیا را برایش بریز

آدم های تنها

مزاجشان به تلخی عادت دارد

نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:,ساعت 6:7 PM توسط ادم وحوا| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:,ساعت 6:5 PM توسط ادم وحوا| |

گاه يک لبخند آنقدر عميق ميشود که گريه ميکنم گاه يک نغمه آن قدر

 

دست نيافتني است که با آن زندگي ميکنم گاه يک نگاه آن چنان

سنگين است که چشمانم رهايش نميکنند گاه يک عشق آن قدر

ماندگار است که فراموشش نميکنم

نوشته شده در یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:,ساعت 10:34 PM توسط ادم وحوا| |

ارزش!

ارزش خواهر را، از کسی بپرس که آن را ندارد

ارزش ده سال را، از زوج هائی بپرس که تازه از هم جدا شده اند.

ارزش چهار سال را،از يک فارغ التحصيل دانشگاه بپرس.

ارزش يک سال را، از دانش آموزی بپرس که در امتحان نهائی مردود شده است.

ارزش يک ماه را، از مادری بپرس که کودک نارس به دنیا آورده است.

ارزش يک هفته را، از ویراستار یک مجله هفتگی بپرس.

ارزش یک ساعت را، از عاشقانی بپرس که در انتظار زمان قرار ملاقات هستند.

ارزش يک دقيقه را، از کسی بپرس که به قطار، اتوبوس يا هواپيما نرسيده است.

ارزش يک ثانيه را، از کسی بپرس که از حادثه ای جان سالم به در برده است.

ارزش يک ميلی ثانيه را، از کسی بپرس که در مسابقات المپيک،
مدال نقره برده است.

زمان برای هيچکس صبر نمیکند.
قدر هر لحظه خود را بدانيد.
قدر آن را بيشتر خواهيد دانست، اگر بتوانيد آن را با ديگران نيز تقسيم کنيد.

برای پی بردن به ارزش يک دوست، آن را از دست بده.

اين نوشته را با دوستان خود يا هر کسی که برايش آرزوی خوشبختی داريد، درمیان بگذارید. صلح، عشق و کاميابی ارزانی همگان باد.

نوشته شده در شنبه 2 شهريور 1392برچسب:,ساعت 9:35 PM توسط ادم وحوا| |

نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچیک از مردم این آبادی...

به حباب نگران لب یک رود قسم،

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،

غصه هم می گذرد،

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

لحظه ها عریانند.

به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز

 

لذت دیدن این تصاویر را از دسـت ندهید ! www.taknaz.ir 

 

نوشته شده در شنبه 2 شهريور 1392برچسب:,ساعت 9:25 PM توسط ادم وحوا| |

سلام.خیلی دلم میخواست می اومدی وباهات حرف میزدم خیلی دلم برات تنگ شده راستش چندبار ازت خواستم بیای اماحس کردم هردفعه ب بهانه ای نخواستی بیای.بهت حق میدم واصلا ازدستتم ناراحت نیستم.هرکاری که فک کنی درسته همونو انجام بده راحتی تو برای من مهمه.همیشه شا باشی

نوشته شده در شنبه 2 شهريور 1392برچسب:,ساعت 9:14 PM توسط ادم وحوا| |

گناه ما این بود ...
نتوانستیم نوازندگان رؤیاهایمان را
رهبری کنیم!!!


 

"مسعود کیمیایی"

نوشته شده در جمعه 1 شهريور 1392برچسب:,ساعت 1:56 PM توسط ادم وحوا| |

تکراری میشوم

هر روز

...

این منم

تکرار مزمن یک درد

!!!

نوشته شده در جمعه 1 شهريور 1392برچسب:,ساعت 1:54 PM توسط ادم وحوا| |

دیگر من و تنهایی هایم ،

تنها نیستیم!

هر شب در آغوش هم میخوابیم!

تنهای تنها!

من و شب و تنهایی ...

نوشته شده در جمعه 1 شهريور 1392برچسب:,ساعت 1:49 PM توسط ادم وحوا| |


Power By: LoxBlog.Com