سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد

قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق

فردا شب " شب يلدا"ست پيشاپيش بر شما مبارك باد

از خداوند مهربان برايت بهترين ها و برترين ها و ارزشمندترين و پاكترين ها را ارزو ميكنم. ارزو ميكنم كه:

"ش" ان شور و هيجان زندگي ات را صد چندان كند انطور كه خود صلاح مي داند!!

"ب" ان بركتي باشد هزار هزار... براي زندگي سراسر پاك و زيبايت!!

"ي" ان ياد و خاطر خدا باشد كه هميشه بر دلت بتابد !!

"ل" ان لالايي باشد براي ارامش خوابت و براي اسايش جانت!!

"د" ان درمان باشد براي دردهايي كه فقط خداوند درمانگر ان است!!

"ا" ان انجام باشد براي انجام شد همه ارزوها و اميدها و ارمان هاي پاك و مقدس و بي الايش تو!!

باز هم" شب يلدا" مبارك

 

نوشته شده در جمعه 29 آذر 1392برچسب:,ساعت 8:48 PM توسط ادم وحوا| |

دلتنگ که باشی ساده ترین حرف ها اشکت را در میاورد 
یاد تو جای خود دارد 

نوشته شده در یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:,ساعت 3:10 PM توسط ادم وحوا| |

جمله تصویر ها زیبا و مفهومی

نوشته شده در جمعه 22 آذر 1392برچسب:,ساعت 9:42 PM توسط ادم وحوا| |

جمله تصویر ها زیبا و مفهومی

نوشته شده در جمعه 22 آذر 1392برچسب:,ساعت 9:30 PM توسط ادم وحوا| |

عشق چیست؟!

جزانکه زن همدمی باشدبرای مرد

ومردتکیه گاهی برای زن؟؟؟؟؟!!!!!

یعنی فهم واجرای این نیم خط انقدرسخت است که همه

تنهایند.....!

نوشته شده در جمعه 22 آذر 1392برچسب:,ساعت 9:23 PM توسط ادم وحوا| |

تکـﺜﯿﺮ ﺗــــــﻮ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ...
ﯾﻌﻨــــــﯽ ..
ﻗﺸﻨﮕﺘﺮﯾﻦ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ
ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ .....
 

نوشته شده در شنبه 16 آذر 1392برچسب:,ساعت 9:44 PM توسط ادم وحوا| |

تازمانی که دلم پیش خدا پر نکشد


تازمانی که اجل خط ونشانی نکشد

دارمت دوست به حدی که خدا می داند


رازاین قصه فقط باد صبا می داند


 

نوشته شده در جمعه 15 آذر 1392برچسب:,ساعت 2:52 PM توسط ادم وحوا| |

ای روزگار دل شکن هردم مرا سنگی مزن

 

       من سنگها در لقمه نان دندان به دندان دیده ام

 

 

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 9:14 PM توسط ادم وحوا| |

نه چتری داشت


نه روزنامه ای


 

نه چمدانی...
 
عاشقش شدم...!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

از كجا میدانستم كه مسافر
 
است...
نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 9:2 PM توسط ادم وحوا| |

از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می‌گذشت.
فرشته‌ای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی می‌فرمایید؟"
خداوند پاسخ داد:
دستور کار او را دیده‌ای‌؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند. باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود. بوسه‌ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.

فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
"این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید."

خداوند گفت:
"نمی شود!! چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم. از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد."

فرشته نزدیک شد و به زن دست زد. "اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی."
"بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده‌ام. تصورش را هم نمی‌توانی بکنی که تا چه حد می‌تواند تحمل کند و زحمت بکشد."

فرشته پرسید: "فکر هم می‌تواند بکند؟"
خداوند پاسخ داد: "نه تنها فکر می‌کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد." آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.

فرشته پرسید: "اشک دیگر برای چیست؟"
خداوند گفت: "اشک وسیله‌ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا‌امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش."

فرشته متاثر شد:
"شما فکر همه چیز را کرده‌اید، چون زن‌ها واقعا حیرت انگیزند." زن‌ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می‌کنند. همواره بچه‌ها را به دندان می‌کشند. سختی‌ها را بهتر تحمل می‌کنند. بار زندگی را به دوش می‌کشند، ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می‌پراکنند. وقتی خوشحالند گریه می‌کنند. برای آنچه باور دارند می‌جنگند.

آنها می‌رانند، می‌پرند، راه می‌روند، می‌دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید. قلب زن است که جهان را به چرخش در می‌آورد. زن‌ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می‌دانند که بغل کردن و بوسیدن می‌تواند هر دل شکسته‌ای را التیام بخشد. کار زن‌ها بیش از بچه به دنیا آوردن است، آنها شادی و امید به ارمغان می‌آورند. آنها شفقت و فکر نو می‌بخشند.

زن‌ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند. خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!"
فرشته پرسید: "چه عیبی؟"

خداوند گفت: "قدر خودش را نمی داند...!!!"

نوشته شده در پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:,ساعت 8:53 AM توسط ادم وحوا| |

افتاب كه ميتابد، پرنده كه ميخواندونسيم كه مي وزد،باخودم ميگويم حتماحال توخوب است كه جهان اينهمه زيباست

نوشته شده در پنج شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت 11:30 PM توسط ادم وحوا| |

چه سخت است،

 

تشییع عشق بر روی شانه های فراموشی ،

 

و دل سپردن به قبرستان جدایی ،

 

وقتی که میدانی پنج شنبه ای نیست ،

 

تا رهگذری ،

 

بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند…

 

نوشته شده در دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:,ساعت 4:40 PM توسط ادم وحوا| |

برای بدست آوردنت نمی جنگم… !

 

به تکدی قلبت هم نمی آیم… !

 

دوستــــــــــــــت دارم،،،

 

فارغ از داشتنت….

نوشته شده در دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:,ساعت 4:37 PM توسط ادم وحوا| |

شاید با هم بودن سخت تکرار شود…

 

اما به یاد هم بودن را هر لحظه...

 

میتوان تکرار کرد…

 

نوشته شده در دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:,ساعت 4:31 PM توسط ادم وحوا| |

تو آغاز یه رویایی سرانجام یه نقاشی

یه پاییزی که رو جنگل یه دریا رنگ میپاشی

تو طرحی از یه لبخندی که شوق گریه رو میده

سر تصویر چشم تو قلم رو بوم رقصیده

یه حسی از تو میگیرم که هم قده یه پروازه

مث حسی که یک بارون برای جاده میسازه

تماشای تو دیدار یه باغ از پشت یک میلس

مث رویای نقاشی مث پرواز تو پیلس

تماشای تو میتونه تماشای یه دریاشه

چشاتو باز کن شاید دری رو به جهان واشه



 

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 10:49 PM توسط ادم وحوا| |


Power By: LoxBlog.Com