سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد

قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق

چه اندازه سخت است زمانی که لحظه دیدار را انتظار می کشی

 

 

زمانی که تپیدنهای دلت به نهایت وجود می رسد

تا جایی که دیگر هیچکدامیک از صداهای اطراف را نمی شنوی

زمانی که چشمانت در تب باریدن دلتنگیهایش می سوزد

زمانی که دنیا را از پشت چشمان غرق در حلقه اشک ، تار می بینی

زمانی که هق هقی بلند فقط می خواهی تا که آرام شوی

زمانی که دستانت آرام ندارد ، با تمام وجود می لرزی ...

حتی قلبت

آن زمان که صدایی آرام و لطیف ....رویا گونه

نامت را صدا می زند...

بر می گردی...

آنوقت است که دیگر حتی صدای قلب خودت را هم نمی شنوی

تنها تپیدنهای وجود گرمش را در سرت احساس می کنی

دیگر دریاچه ای در چشمانت نیست

اما این بار در دستان و آغوش گرم او

با آرامش وسکوت

کم کم گرم می شوی تا آنجایی که دلت می خواهد زمان

همانجا بایستد ودر آغوش گرمش برای همیشه بمانی

اما ناگهان با صدای دلخراش همکلاسیت بیدار میشوی

و میبینی که باز هم مثل همیشه سر کلاس ادبیات .. پای درس شیرین عشق ...خواب رفته ای

 ...

و باز هم رویای با او بودن تورا آزار میدهد...

و دیگر هیچ

نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:,ساعت 11:13 PM توسط ادم وحوا| |

دلتنگ که میشوم...


 

به آسمان نگاه میکنم...


 

دلخوش میشوم که توهم زیر این سقفی...


 

نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:,ساعت 11:10 PM توسط ادم وحوا| |

دلتـــ♥ تَنگـــ ♥ یكـــ نَفر ♥ كه باشَد ،

 تَمام تَـلاشَت را هَم كُـنے تا خوش بگذرد ،

 وَ لَحظه اے فراموشَش كُـنے ، فایده اے نَدارَد .

 ✓ تُو ، دلتـــ♥ تَنگـــ است

 دلتـــ♥ بَراے هَماטּ ♥ یكـــ نَفر ♥ تَنگـــ است

 تا نَیایَد ...

 تا نَباشَد ...

 هیچ چیز دُرُست نمے شَوَد ...

نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:,ساعت 11:8 PM توسط ادم وحوا| |

 

گــاه فقــط از کــل دنیــا . . .

 
دلــتــ یکی را مــی خــواهــد و مــی دانی تا ابــد هـمــ که ..

 
خـدا خـدا کنـی بــه دستــش نمــیــاری . . .

 
مــی دانــی که بــاید،

 
بــگــذاری و بگــذری . . .
نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:,ساعت 11:6 PM توسط ادم وحوا| |

همین که هستی
همین که لابلای کلماتم
نَفَس میکشی
راه میروی
همین که پناه ِ واژه هایم شده ای
همین که سایه ات هست
همین که کلماتم از بی "تو" یی
یتیم نشده اند
کافی‌ست برای یک عمر آرامش؛

باش!
حتی همین قدر دور
حتی همین قدر دست نیافتنی...

نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:,ساعت 10:59 PM توسط ادم وحوا| |

 

زندگی همهمه ی مبهمی از رد شدن خاطره هاست،هر کجا خندیدیم زندگانی آنجاست آنکس که از اول می داند کجا می رود
خیلی دور نخواهد رفت!
نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:,ساعت 3:20 PM توسط ادم وحوا| |

چند سطری برای زندگی

دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو

بلکه

به خاطر شخصیتی که من به هنگام با تو بودن پیدا می کنم

نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:,ساعت 3:14 PM توسط ادم وحوا| |

تو مرا ياد كني يا نكني

باورت گر بشود  يا نشود

حرفي نيست...اما.....

نفسم مي گيرد در هوايي كه نفس هاي تو نيست

سهراب سپهري

نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:0 AM توسط ادم وحوا| |

شب را دوست دارم

شب ، حکایتِ شیرینِ من و سکوت

هر حرکتی ، هر صدایی

نتِ موزونِ دل جویی ست !

گیجِ خوابم

مست وُ مدهوش

گاه بسته ، گاه باز

پلکِ من ، مستِ نیاز

می کِشم تا کش بیاید لحظه ها

چشم را می بندم

هر دم این خواب مرا

می بَرد از حال ، به دور

پشتِ دروازۀ پلک ،

قاصدِ خوش خبری منتظر است


 

نوشته شده در دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:,ساعت 11:52 PM توسط ادم وحوا| |

چه گرم می شود گاهی ساده... به یک دلخوشی کوچک...
به یک احوالپرسی ساده...
به یک دلداری کوتاه ...
به یک "تکان سر"...یعنی...تو را می فهمم...

به یک گوش دادن خالی... بدون داوری!
به یک همراهی شدن کوچک...
به حتی یک همراهی کردن ممتد آرام...

به یک پرسش: "روزگارت چگونه است؟"
به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان قهوه!
به یک وقت گذاشتن برای تو...
به شنیدن یک "من کنارت هستم"!

به یک هدیه ی بی مناسبت...
به یک "دوستت دارم"بی دلیل...
به یک غافلگیری: به یک خوشحال کردن کوچک...
به یک نگاه...
به یک شاخه گل...
دل آدم گاهی... چه شاد است...
به یک فهمیده شدن ...درست !
به لبخند!
به یک سلام !
به یک تعریف به یک تایید به یک تبریک...!!!

 

نوشته شده در دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:,ساعت 11:38 PM توسط ادم وحوا| |

وقتی می نویسم،

 

تخیلم ،یاریم نمی کند.

 

افسوس !

 

که دلم ،بی قرار است ،ولی،

 

دستهایم، کاری نمی کند.

 

اشکهایم، قطره های باران ،

 

دریغا!

 

آسمان، همکاری نمی کند.

 

تا کجا ،پیاده گز کنم بیراه را،

 

خدایا!

 

مهربانیت ،صدایم نمی کند؟!

نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:17 PM توسط ادم وحوا| |

هیچ شکی نیست
که ماهر ترین دزد دنیا منم ,
نمیدانی
چقدر دزدکی تو را دیدم و نفهمیدی
نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:15 PM توسط ادم وحوا| |

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی …


دلت بگیره ولی دلگیری نکنی …


شاکی بشی ولی شکایت نکنی …


گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا بشن …


خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری …


خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی …
نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:14 PM توسط ادم وحوا| |

مردانگی ات را...

با شکستن دل دختری که دیوانه ی توست..

ثابت نکن..

مردانگی ات را با غرور بی اندازه ات ..

به دختری که عاشق توست ثابت کن...

مردانگی را...

زمانی میتوانی نشان دهی که..

دختری با تمام تنهایی اش به تو تکیه کند...

که دختری با تکیه به غروره تو..به قدرت تو..

در این دنیای پر از نامردی..قدم بر دارد
نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:13 PM توسط ادم وحوا| |

پیشـانــے اـم ..،



چـسـبـیـدטּ بـه سیـنـﮧ اے را مـیـخـوا ـهـد ..،



و چـشـم ـهایـم ..،



خـیـس کـردטּ پـیـرا ــهـنــے را ..،



عـجـب بـغـض پـر تـوقـعــے دارم مـטּ امـروز

نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:12 PM توسط ادم وحوا| |

نگـــران نباش


" حــال مـــن خـــوب اســت "


بــزرگ شـــده ام


دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم...!



آمـوختــه ام،


که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش


" زندگیست "



آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای


" نبــودنـت "


تنگ نشــــود


راســــــتی، دروغ گـــفتن را نیــــــــز، خــــوب یاد گـــرفتــه ام


" حــــال مـــن خـــــــوب اســت "


خــــــوب خــــوب ...

نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:10 PM توسط ادم وحوا| |

بعضی وقتا دوست دارم وقتی بغضم میگیره

خدا بیاد پایین و اشکامو پاک کنه و دستامو بگیره و بگه :

ادما اذیتت میکنن؟؟؟؟؟ بیا بریم.....

نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:9 PM توسط ادم وحوا| |

شبی در عالم مستی نشستم گریه ها کردم...
برای این دل خسته شبی تا صبح دعا کردم....
دعا کردم که از یادم رود یارم....
ولی اهسته میگفتم....
خدایا اشتباه کردم.......

نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:7 PM توسط ادم وحوا| |

دیروز با یه دسته گل اومده بود دیدنم 
با یه نگاه مهربون نگاهی که سالها ارزوشو داشتم و اون ازم دریغ میکرد
گریه کردو گفت دلش برام تنگ شده 
ولی من فقط نگاش کردم....
وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود

نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت 1:7 PM توسط ادم وحوا| |

نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:1 AM توسط ادم وحوا| |

 

بَعضے وَقتآ دٍلـت میخوآد

 

 

دَستآتو بذارے زیرٍ چونَت

 

 

 

چشم تو چشم خُدا بشے

 

 

زُل بزنے و بهش بگے

 

"کہ چـــــــــے مَثــــــــــــــــــــلا ؟

 

نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت 11:56 AM توسط ادم وحوا| |

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو.

براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده .

براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو.

براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.

براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن .

براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير .

براي عشق وصال كن ولي فرار نكن .

براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن .

براي عشق بمير ولي كسي رو نكش .

براي عشق خودت باش ولي خوب باش

 

نوشته شده در دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:,ساعت 6:43 PM توسط ادم وحوا| |

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو.

براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده .

براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو.

براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.

براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن .

براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير .

براي عشق وصال كن ولي فرار نكن .

براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن .

براي عشق بمير ولي كسي رو نكش .

براي عشق خودت باش ولي خوب باش

 

نوشته شده در دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:,ساعت 6:43 PM توسط ادم وحوا| |

 

 

من ترانه می سرایم

تو ترانه می نوازی

در ترانه های من اشک است و بی قراری

یک بغل از ارزوهای محالی…

تا ابد چشم انتظاری…

فکر پایان و جدایی…

ترسم از این است که شاید

در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی…

 



نوشته شده در دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:,ساعت 6:42 PM توسط ادم وحوا| |

نمي دانم چشمانت با من چه ميكند

 

 

فقط وقتي كه نگاهم ميكني ...

چنان دلم از شيطنت نگاهت مي لرزد

كه حس ميكنم چقدر زيباست

فدا شدن براي چشمهايي كه تمام دنياست...

نوشته شده در دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:,ساعت 6:40 PM توسط ادم وحوا| |

شب قدر، فصل نزول انوار رحمانی بر بوستان جانهای روحانی است. . . . . . . شب قدر، آبستن سپیده فلاح و رستگاری انسانهای دل سپرده به مهر مهربانترین مهربانان است. . . . شب قدر، شب حضور روح و ملایک در محضر امام زمان (عج) است. . . . شب قدر، شبی است که در عرصه آن انسان، ره صد ساله را یک شبه طی می کند. . . . شب قدر، حاوی نهر نوری است که در زلال پر برکت آن جان مؤمنان از گناه تطهیر می شود. . . . شب قدر، طلایه دار فلاح و رستگاری عارفان عاشق و عاشقان بیدل در بین شبهای سال است. . . . شب قدر، آوای ایمان را در گوش جان مؤمنان به غیب نجوا می کند. . . . شب قدر، شب شناخت قدر خویش است! التماس دعا

نوشته شده در دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:,ساعت 6:39 PM توسط ادم وحوا| |

 

نوشته شده در دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:,ساعت 6:37 PM توسط ادم وحوا| |


 

نوشته شده در یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:,ساعت 11:12 PM توسط ادم وحوا| |

همیشــــه بــرایـــم ســوال استـــــــــ :

اگــــــر قــــــــرار بــــــود

روزی او را نــــــداشتـــه بــاشـــم،

چــرا خـــدا خــــواستــــــــــــ

کـــه دوستــــش داشتــــه بـــاشـــم؟!!
نوشته شده در یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:,ساعت 11:1 PM توسط ادم وحوا| |

خودمان را با جمله " تا قسمت چه باشد " گول نزنیم...
قسمت، اراده من و توست...

 

 

نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:49 AM توسط ادم وحوا| |

هميشه دلتنگي به خاطر نبودن كسي نيست
گاهي بخاطر بودن كسي ست
كه حواسش به تو نيست ..........

نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:48 AM توسط ادم وحوا| |

یک قلــب پـــاک؛

از تمــــام مــعـــــابـــد و مســـاجــــد
و کلیـــســـا هــــای دنیـــــا مــقـــدس تـــر است ...

 

نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:47 AM توسط ادم وحوا| |

منم زیبا

که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی .یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک الوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را.بجو مارا تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم،اهسته میگویم، خدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم.تویی والاترین مهمان دنیایم..

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من افریدم بر خودم احسنت میگفتم

مگر ایا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی.ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟رها کن ان خدای دور

آن نامهربان معبود.آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت.خالقت.اینک صدایم کن مرا.با قطره اشکی

به پیش اور دو دست خالی خودرا. با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام..آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو جز من کس دیگر نمیفهمد.به نجوایی صدایم کن.بدان اغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات اوردم

قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک اغوشم,شروع کن,یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان.رهایت من نخواهم کرد

 

نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت 12:46 AM توسط ادم وحوا| |

باتوأم ای سهراب(سپهری)،یادته گفتی به من تاشقایق زنده است زندگی بایدکرد؟

نیستی سهراب ، که ببینی شقایق هم مرد.

دیگه باچه چیزی کسی رامی توان دلخوش کرد؟

یادته گفتی به من ، آمدی به سراغ من نرم وآهسته بیا

که مباداترکی بردارد چینی نازک تنهایی تو

اومدم آهسته ، نرم تراز پر قو،خسته از دوری راه ، خسته وچشم به راه

توخودت گفتی؛ چه تنهاست ماهی اگردچاردریا باشه!

آره تنها باشه،یارغمهاباشه

یادته می گفتی گاهگاهی قفسی می سازم .... می فروشم به شما؟!

تابه آواز شقایق که درآن زندانی است ، دل تنهایتان تازه شود؟!

دیگه حتی اون شقایق که اسیرقفسه.... صاحب یک نفسه....

نیست که تازگی بده ، این دل تنهای مرا

پس کجاست اون قفس شقایقت ؟... منوببرباخودت به قایقت

راست میگفتی؛ کاش مردم دانه های دلشان پیدابود!

کاش که دلشون شیدابود!

من به دنبال یه چیزبهترینم...

توخودت گفتی به من ...بهترین چیز

رسیدن به نگاهی است که ازحادثه عشق تر است.

نوشته شده در پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:,ساعت 11:21 PM توسط ادم وحوا| |

سلام ساعت 11 میرم همون چت روم محشراگه تونستین بیاین 

نوشته شده در پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:,ساعت 10:9 PM توسط ادم وحوا| |

همیشه در سختی ها به خودم می گفتم

” این نیز بگذرد ..”

هنوز هم می گویم ..

اما حال می دانم آنچه می گذرد عمرِ من است ، نه سختی ها

 

نوشته شده در سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:,ساعت 3:19 PM توسط ادم وحوا| |

بگذار طلوع كند آفتاب


از هر طرف كه دلش ميخواهد


من روزم را...


با خاطره ي تو آغاز ميكنم

نوشته شده در سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:,ساعت 3:12 PM توسط ادم وحوا| |


Power By: LoxBlog.Com