سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد
قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق
من از لام و ب ات گفتم تو قاف و ها و را کردی ز تا و ب برنجیدم تو اخمی نا بجا کردی من از عین و ش و قافت شدم محتاج یک لبخند بدیدی دال و لا یم را ز لبخندت حیا کردی من آن میم و س و تا یم که افکندی به جامم زهر ز واو و فا و آ گفتم قیامت را به پا کردی به نون و آ و زای تو ز چشمم خون غم بارید من شب آشیان با غم ز میم و نون جدا کردی خ و دال و الف رنجید از آن شین و ر و میمت نمی داند جفا عمری به دال و لام ما کردی....!
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |