ديشب...


سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد

قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق

ديشب معصوميت چشمهايت را ديدم و از خودم خيلي خجالت كشيدم!

ديشب اشك هايت را ديدم و مهرباني قلبت را لمس كردم!

ديشب زيبايي سيرت و صورتت را ديدم و غرور بيجايم در هم شكست!

ديشب نگاه پاك و ساده ات را ديدم و از انچه در ذهنم بود اب شدم!

ديشب شرم و حيا را در لبخند مهربانانه تو ديدم و از خودم خيلي بدم امد!

ديشب محبت را روي لبهاي دخترانه ات ديدم و بر رفتار خودم افسوس خوردم!

ديشب صداقت را در گفتارت ديدم و فهميدم حقيري بيش نيستم!

ديشب احساس پاكت را حس كردم و فهميدم چه دنياي پستي دارم!

ديشب درهاي پاكي كه روي صورتت مي غلتيد را ديدم و فهميدم لياقت تو وجود پاكيست كه من هرگز نيستم!

ديشب بغض دخترانه ات را احساس كردم و فهميدم من در برابر منش نيك شما هيچم!

ديشب مهرباني را در صورت معصومانه شما ديدم و از خودم خجالت كشيدم!

ديشب براي اولين بار به پوچي خودم و به گل بودن شما براي هميشه پي بردم!!

 

ديشب شبي بود به وسعت تمام عمر من!و افسوس كه قديمي ها راست گفته اند "عمر خيلي كوتاهست"



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:,ساعت 8:47 AM توسط ادم وحوا| |


Power By: LoxBlog.Com