سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد
قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق
ديشب معصوميت چشمهايت را ديدم و از خودم خيلي خجالت كشيدم! ديشب اشك هايت را ديدم و مهرباني قلبت را لمس كردم! ديشب زيبايي سيرت و صورتت را ديدم و غرور بيجايم در هم شكست! ديشب نگاه پاك و ساده ات را ديدم و از انچه در ذهنم بود اب شدم! ديشب شرم و حيا را در لبخند مهربانانه تو ديدم و از خودم خيلي بدم امد! ديشب محبت را روي لبهاي دخترانه ات ديدم و بر رفتار خودم افسوس خوردم! ديشب صداقت را در گفتارت ديدم و فهميدم حقيري بيش نيستم! ديشب احساس پاكت را حس كردم و فهميدم چه دنياي پستي دارم! ديشب درهاي پاكي كه روي صورتت مي غلتيد را ديدم و فهميدم لياقت تو وجود پاكيست كه من هرگز نيستم! ديشب بغض دخترانه ات را احساس كردم و فهميدم من در برابر منش نيك شما هيچم! ديشب مهرباني را در صورت معصومانه شما ديدم و از خودم خجالت كشيدم! ديشب براي اولين بار به پوچي خودم و به گل بودن شما براي هميشه پي بردم!! ديشب شبي بود به وسعت تمام عمر من!و افسوس كه قديمي ها راست گفته اند "عمر خيلي كوتاهست"
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |