عشق..


سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد

قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق

 

چه نیازیست که انسان ماشین زمان بسازد ؟

وقتی می شود آهنگی را گوش کنی و به همان لحظه ها

دقیقا

 به همان لحظه ها پرتاب شوی
 



مدت هاست به جای اینکه در گرمای سرظهر تابستان

دمپایی های کوچک و قرمزم را بپوشم و بروم توی کوچه


می نشینم پای کامپیوتر و کتاب ها وآهنگ ها و شعرهایم

 

 


چقدر از خودم خجالت می کشیدم

وقتی از فرط تنهایی مجبور بودم سر ظهر خواب همسایه ها را بهم بزنم

 

تا بچه هایشان با ناز و کرشمه ی شاهزاده گونه ای تن به بازی کردن با من بدهند
 

 

 

دلم می سوزد برای خودم که برای اینکه دل دختر همسایه نشکند

پایم را از عمد میگذاشتم روی خط کشی های لی لی بازی

 که او با خوشحالی و غرور بگوید

دیدی باختی !! بیا اینور

 

و حالا هنوز هم که هنوز است توی زندگی واقعی که

کم از بازی ندارد

خیلی وقت ها از عمد پایم را روی خیلی خط کشی ها میگذارم تا ببازم

 

 

 

تا ببازم و با خوشحالی و غرور بگویند:دیدی باخت

اما خودم را بازنده نمیدانم  زیرا
 

 

 

تمام غصه‌ها دقیقا از همان جائی آغاز می‌شوند که ترازو بر می‌داری،

می‌افتی به جان دوست داشتنت

اندازه می‌گیری!

حساب و کتاب می‌کنی!

مقایسه می‌کنی!

 

 

 

و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آنجا که زیادتر دوستش داشته‌ای،

که زیادتر دل داده‌ای،

که زیادتر گذشته‌ای،

که زیادتر بخشیده‌ای،

به قدر یک ذره، یک نقطه،

حتی یک ثانیه

 

 

 

درست همان جاست که توقع آغاز می‌شود،

و توقع آغاز تمام  رنج‌هائی است که

 

 آن را عشق می نامی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 6 اسفند 1392برچسب:,ساعت 12:57 AM توسط ادم وحوا| |


Power By: LoxBlog.Com