سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد
قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق
میخواهم داستانی از علاقه ام به تو بنویسم یکی بود یکی نبود...بی خیال!خلاصه اش میشود.دوستت دارم تقدیم به تنهاترین عشقی که نور وجودش تو قلب یه مهتاب همیشه میدرخشه تقدیم به نیمای تنهای من ای کاش در این سرزمین .............................................. ....................................................... .............................................................. .......................................................................... خدایا... چه سکـــوتی دنیـــا را فــــرا می گرفت !!! سخـــــن میگــــــفت ... ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدی ﺑﺮاﯾﺖ ﭼﯿﺰی ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ همیشه یادمان باش که زندگی پیشکشی است برای شادمانی وخوب زیستن .لبخند زیباترین آرایش هر فرد است ومثبت اندیشی کلید خوشبختی . زنگی کوتاه تر از آن است که خود را بخاطر مسایل بی اررش دچار استرس کنید . از همه لحظه های عمرتان لذت ببرید . کمتر قضاوت کنید وبیشتر بپذیرید ومادامی که به کسی آسیب نمی رسانید همانگونه که دوست دارید زنگی کنی واهمیت ندهید که یگران درباره شما چگونه فکر میکنند وچه میگویند کودکیهایم بزرگ شدند، در میان گرگم به هوا، قایم باشک و لی لی، موشک بازی و قایقهای کاغذی شناور درون یک سطل آب، لباسهای خاکی و چشمغرههای مادر، سواری روی دوش پدر، نخودچی کشمش جیب پدربزرگ، قصههای مادر بزرگ، آش رشته و عدس پلو، بستنی چوبی و آلاسکا، انتظار عبور چرخ و فلکی از کوچه، ....... بزرگیهایم اما گم شدهاند در هیاهوی دود و بوق و ترافیک، تبلت و موبایل و ماهواره، سیاست، دلار و طلا، آیس پک، پیتزا و نوشابه، کار و کار و کار، پول و پول و پول، ...... روحم ترک خورد، کاش هرگز قد نمیکشیدم! بهترين ها را براي خودت بساز................فقط خودت ميتواني...................دعا كردنش با من خوشبختی بر سه ستون استوار است: فراموش کردن تلخیهای دیروز... غنیمت شمردن شیرینیهای امروز... وامیدواری به فرصتهای فردا... نه بهار با هیچ اردیبهشتی؛ نه تابستان با هیچ شهریوری؛ ونه پاییــــــز با هیچ مهری؛ به اندازه ی زمستان به مذاقمان؛خوش نمی آید چون زمستان اسفندی دارد که تمام بدیهای یک ساله را با اسفـندی دود میکند... فروغی چه زیبا میگفت: اگر یاد کسی هستیم این هنر اوست نه هنر ما...! چقدر زیباست کسی را دوست بداریم... نه برای نیاز... نه از روی اجبار... ونه از روی تنهایی... فقط برای اینکه ارزشش را دارد... گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز انسان های بزرگ دو دل دارند : در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم... کوله بارت بربند قرآن می فرماید: هر کس نور خدا در زندگی اش کم رنگ شود؛ شیطان ایمانش را سرقت می کند[5] و شیطان همراهش می شود. لذا تا هنگامی که نور خدا قوی است، او نمی تواند بیاید. در ماه رمضان نور خدا قوی است. در همه خانه ها قرآن تلاوت می شود و زبان ها مشغول ذکر خداست. طبیعتاً می گویند که دست شیطان بسته است و درهای رحمت باز است باز آمدی به بزم باده نوشان شکیبا که دلارام عاشقان شوی. تسلیت هایم به هیچ دردی نمی خورد وقتی شما را نمی تواند آرام کند .
هیچ زنی عاشق نشود...!
حلاوت عشق بر زن
هرگـــــــز با تاوانش برابری نمی کند...
به من بیامو ز که دوست داشتن بازی دل نیست...
بلکه........
" یک حس پاک است"
بیاموزم دل کسی رو به بازی نگیرم
دل شکستن هنر نیست
دل به دست آوردن یه شاهکار است
اگـــر هرکســــی تنهــــا به انـــــدازه ی صــداقتش
ﭼﯿﺰی ﻧﻤﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ........ !
ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ را ﮐﻪ ﺑﺨﻮاﻧﯽ
ﺑﺮای ﺳـــــــــــﺎل ﻫﺎ از ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﮐﺎﻓﯽ اﺳﺖ
بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم...
من می گریستم به اینکه حتی او هم
محبت مرا از سادگی ام می پندارد...
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که می خندد و آشکار است ...
در "دلم" دلتنگی ام را...
در "سکوتم" حرف های نگفته ام را...
در "لبخندم" غصه هایم را...
دل من...
چه خردساااااال است !!!
ساده می نگرد !
ساده می خندد !
ساده می پوشد !
دل من...
از تبار دیوارهای کاهگلی است!!!
ساده می افتد !
ساده می شکند !
ساده می میرد !
ساااااااااااااا ااااااااده
طريقه نذر براي حاج آقا نخودكي(ره)(بسيار مجرب)
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد
که به مقصد برسیم
بشناسیم خدا
و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم
می شود آسان رفت
می شود کاری کرد که رضا باشد او
ای سبکبال
در این راه شگرف
در دعای سحرت
در مناجات خدایی شدنت
هرگز از یاد مبر
من جا مانده بسی محتاجم
باز آمدی که دل بری و جان بیاوری و نسیم صبح صفا در گیسوی مهرخان بیفکنی.
چه مهربان یار و چه نیکو انیس و چه زیبا ندیم منی ای اهل غمزه و اغماض، ای ماه بی مثال!
ندیم بدی بودم و ندیده انگاشتی و باز به سراغم آمدی!
دوباره مرا به میهمانی ملکوت می خوانی و شرم، زبان اجابتم بسته است و بغض حسرت از گذشته ی خویش، راه رهایی از نای بی نوایی ام می کاود.
جفا کردم، از تو وفا دیدم.
دیده به رویت بستم و ابواب عفو به رویم گشودی و عاشقانه سفیر رحمت دلدارمان شدی.
اشک انابه و لهیب دل و التهاب نگاهم ببین و ببخشای و سلام صمیم مرا دوباره پذیر و نامه ی ضیافت از من دریغ مدار!
تو رسول نگار و عشوه ی عرش و کرشمه ی احسان حبیب من و بشارت عنایت اویی.
ای ماه دلارای صائمان، رمضان!
به سراچه ی قلب غریبم خوش آمدی!
مهجوری من از راه فائزین قدر، حرمان هماره من است و دلجویی تو می جویم.
سحرت را دوست می دارم و هلالت بسان ابروی یار است و شبانگاهت عطر نیایش مولادارد.
عطش تو عاشورایی است و صیام، میثاق ما با قیام یاران نینواست.
غروب تو، طلوع فرحت ایمانیان است و خرسندی دوست؛ و طلوعت غروب رذیلت و ریمنی در آفاق انفاس روزه دار.
رمضان، ای موسم غفران و غوغای عفو!
تو ضیافت جمع علی جویان و محفل انس عاشقان مولایی!
عطشناکی ما در رؤیت هلال تو، عطش دیدار امیر عدل و عاطفه، علی (ع) است.
نکهت ولایت از لحظه های آسمانی تو می خیزد و جان را به جنان والیان می خوانی.
عجبا از این ضیافت عظما و محفل زیبا و نشور بی همتا!
اینک آیا بانگ چاووش رحمت را می شنوی؟
مباد از کاروان نیایشگران و نمازگزاران و سخا صفتان جدا افتی و ندیم حرمان و حسرت شوی.
در ماه مهرورزان و در ساحل زیبای ایمانیان، آماده ی آن شو که تن به دریای ناپیدا کرانه ی قدر بسپاری و همپای طاهران در وادی فطر پا گذاری و آنگاه به مدینة الایثار عاشورا رسی.
پروردگارا!
صیام و افطار و سحر و نیایش و نماز و قنوت و سجود و رکوع مان، بهانه ی تماشای یک نگاه ناز توست؛ دریغ مان مدار. تشنه ی آب و گرسنه ی طعام نیستیم.
ما تشنه دیدار توییم ای نور زمین و سماوات!
سیه روییم و در سپیدی بحر عنایت خویش، غسیل مان کن و با دلی پاکیزه بر خوان ضیافت رمضان، اذن جلوس مان ده.
شکرا که انتظاری تلخ به سرآمد و وصل شیرین یار، حاصل شد.
اینک سپیده، غالیه دان عطر نیایش می شود.
عطش رمضان، تذکار عطش عاشوراست.
لب های خشک روزه داران، حسین (ع) را زمزمه می کنند.
تلظی کام تشنگان، شوق وصال دریای ایثار اباالفضل (ع) در ساحل ارادت است.
رمضان، مقدمه ی محرم است.
قدر، دروازه ی شهر نینواست.
صیام، طلیعه ی قیام است و صائمین، طلایه داران سپاه قائم آل یاسین (عج).
در بهار وصل سالکانیم و توفیق حضوری دوباره در حلقه ی صالحان و دلدادگان دلارام یافته ایم و این شایان شکر در آستان خالق است.
دل هایمان را فرش راه یار می کنیم و با سوز عاشقانه و ترنم واژه های زلال وحی، قدوم بهار یاران و فصل وصل بهاری دلان را خوشامد می گوییم.
در ماه قربت و غفران، حجاب های ظلمت و نور، زدوده شده، جمال بی مثال نگار در رواق دیدگان دلدادگان، هویدا خواهد شد. بیایید حضورمان در میهمانی خدا را باور کنیم، غبار خود از خود بروبیم و در جریده ی رمضان ثبت نام کنیم.
یاران رمضان و یاوران عاشورا!
گوارایتان باد خوشگواری ضیافت نور.
ای میهمانان ملکوت! التماس دعا.
Power By:
LoxBlog.Com |